آبی تر از آنم که بی رنگ بمیرم ... من تمام خواهش یک نامفهومم برای ماندن تمام نیاز خاک به آن لحظه ای که بیامیزد با آب و تمام آواز یک قناری بی کس ببین ... تمام شوق من در خشکیدن یک غنچه یاس پرپر می شود وتمام بودنم در سکوت فریادی که دلم را می لرزاند به انتها می رسد ... واحساسم همه یک خواب پر از بیداری ست ... من خوابم را با نور و آب در آینه دیدم و بیداری ام را نوشیدم تلخ تر از فرداهایم ... چه سکوتی است امشب چه دریغی است که هم صحبت خاموشی من لرزان است و چرا خواب من امشب از جنس نیاز است؟ سایه ها تاریکند ... و مرا ابهامی به نهایت فراموشی یک سیاره ی دور می سپرد و نگاهم را می دزدد... سایه ها جان می گیرند ... سایه ها بیدار تر از خواب من بر سینه ی شب می لغزند و زمزمه ای می رانند با دل ماه ... آرام ... ساکت ... می شنوم ... می گویند : ببین ... نگاهش را ما دزدیدیم خودش را باد خواهد برد ...
|
||
|
|
4359 بازدید
1 بازدید امروز
2 بازدید دیروز
9 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian